تو بمن نگاه کردی و لبخند زدی و من کلی ذوق کردم، تو رفتی بیرون
خاله ت هم داشت به ص راجع به ما می گفت !! همه چی خیلی خوب بود، واقعا خوشحال بودم.. تا اینکه از خواب بیدار شدم :( هوووووف، چقدر بد بود.. حالم گرفته شد.. خیلی بداخلاق تر از هر روز شدم :( این چه وضعیه آخه ؟؟ هر روز بدتر، بدتر، بدتر و داغون تر.. بازم بغض، بازم مقابله با گریه، بازم موزیک، بازم اخم و بد اخلاقی.. نمیدونم دوروبریا چجوری و حتی چرا تحملم می کنن!
تعبیر خوابم خوب بود، شب چهارم ماه، نوشته بود هدیه ای به خواب بیننده می رسد، و من مدام فکر می کنم چه اتفاقی قراره بیفته ! خوش بینیه یا حماقت؟؟ نمیدونم....
* به سوی تو
به شوق روی تو
به طرف کوی تو
سپیدهدم آیم
مگر تو را جویم، بگو کجایی؟
نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم
ببین چه بیپروا، ره تو میپویم، بگو کجایی؟
.
.
چند وقت بود نیومده بودم اینجا، چقدر تاریکه :(
برچسبها: